محل تبلیغات شما
زهرای بابا سلام

یکی از همون روزهای خیلی سخت اوایل رفتنت از لحظه بیدار شدن حالم بد بود تا یک شب. گفتم خدایا حالا که نمی تونم با زهرا حرف بزنم بگذار با قرانت باهام حرف بزنه. قرآن باز کردم اول و بالای صفحه آیه 87 سوره اسرا آمد

مگر رحمت و لطف پروردگار (از تو مدد کند) که فضل (و رحمت) او بر تو بزرگ و بسیار است. إِلَّا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ ۚ إِنَّ فَضْلَهُ كَانَ عَلَیْكَ كَبِیرًا ﴿٨٧﴾


به صفحه قبلش برگشتم آیه قبلی این بود

و اگر ما بخواهیم آنچه را که به وحی بر تو آوردیم (از قرآن و علم و آیین) همه را باز می‌بریم و آن‌گاه تو بر (قهر) ما هیچ کارساز و مددکاری در این باره نخواهی یافت. وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْكَ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَیْنَا وَكِیلًا ﴿٨٦﴾

نفهمیدم این اتفاق از زبان خودت رحمت بوده برام یا خود تو رحمتی برام بودی که هنوز هم هستی چون آیه قبلی به پیامبر هشدار میده که اگه بخوام وحی و پیامبریتو نابود کنم کسی نیست که کمکت کنه و این که نشده به خاطر رحمت خداست. برای همین نفهمیدم کدوم طرف این قضیه رحمت خداست.


یک بار بعد از مدتی داشتم به رفتن از تهران و محیط کار فعلی فکر می کردم.به عبارتی به مهاجرت به شهر و دیاری متفاوت فکر می کردم تا شاید تغییر شرایط آراممان کند.با قرآن گوشی استخاره ای زدم باز هم همین آیه آمد

 إِلَّا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ ۚ إِنَّ فَضْلَهُ كَانَ عَلَیْكَ كَبِیرًا 

و باز هم نفهمیدم منظور این آیه را!

برای سومین بار ،یکی از همکاران پیشنهاد کرد بروم حرم حضرت معصومه شاید آرام بشوم.خودش می گفت: "دامادم که شهید مدافع حرم شد تا مدتها حالم بد بود. رفتم حرم حضرت معصومه بیرون که آمدم انگار همه غصه هایم از بین رفته باشد سبک سبک برگشتم".

با وجود گرمای شدید تیر یا مردادماه قم با قطار ماما و دادا را آوردم قم. راستش را بخواهی چند روز قبل چهلمت  رفتیم مشهد.شاید "ماما" کمی آرام شود. حرم که رفتم یک پارچه آتش شدم.گر گرفتم و توی دلم خیلی تندیها با امام رضا کردم.اصلا آرام نشدم. بیرون آمدم و پشیمان شدم از آمدنم. اما حرم حضرت معصومه واقعا آرامم کرد. آن روز واقعا حرم خلوت بود و محیطش دلنشین بود.برخلاف مشهد مجبور نبودیم کلی پیاده روی و به نوعی مسافرت درون حرمی بکنیم تا به ضریح برسیم.  علاوه بر زیارت به بیشتر مدفونین برجسته حرم سر زدم و شرح حالشان را خواندم از جمله "العبد"!
بعد ناهار با این که آتش از آسمان می بارید تاکسی گرفتیم رفتیم جمکران. آنجا هوایش صورت را برشته می کرد. وضو گرفتیم و ماما و دادا رفتند بخش نه و من هم رفتم همان مسجد اصلی و قدیمی. مردم مشغول ذکر و عبادات خودشان بودند. چند رکعت نمازی خواندم و بعد مدتی خسته و کسل شدم خواستم بیایم بیرون که گفتم حالا که تا اینجا آمده ام چند آیه ای هم بخوانم.قرانی برداشتم و نشستم. خواستم قرآن را باز کنم البته بدون این که قصد سوره خواصی کنم لایش را باز کردم که انگار از دستم در رفته باشد یا کسی زیر دستم زده باشد قران از دستم در رفت و بسته شد. دوباره  قران را باز کردم و باز "الا رحمه. آمد!

بابا جان سه بار این آیهدر سه وضعیت و روز مختلف و با سه قران متفاوت در ساده ترین و البته بی پیرایه ترین حالات روحیم برایم آمده است ولی نه خودم منظورش را فهمیدم و نه کسی. شاید آنها که برایشان گفتم فهمیدند ولی چیزی می دانستند که نگفتند.شاید هم ادای فهمیدن را درآوردند.یکیشان فقط سرش را پایین انداخت و گفت ان شا الله رحمت را خواهید دید یا دریافت خواهید کرد. چندتایی هم حرفهایی زدند ولی به نظرم هیچ کدام نتوانستند مفهوم این آیه و تکرارش را برایم بگویند.

باباجان وقتی از خدا می خواهم  با زبان قرانش با من حرف بزنی چرا این قدر رمزآلود؟ یا نکند مشکل از من است که پشت هر چیزی دنبال رمزی می گردم و تو خیلی ساده گفته ای که خودت رحمت خدا بودی و رفتنت هم رحمتی از سوی خدا بود. 

نمی دانم.کاش کسی بود که بی پرده اصل ماجرا را می توانست بگوید.

دلتنگت
"بابادی" 

یک سال و پنج ماه گذشت

سومین سالگرد تولدت مبارک

یک سال و سه ماه گذشت

باز ,هم ,حرم ,آیه ,رحمت ,تو ,را باز ,حرم حضرت ,حضرت معصومه ,باز کردم ,این که ,فَضْلَهُ كَانَ عَلَیْكَ ,إِنَّ فَضْلَهُ كَانَ

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

anerfitar آشیانه تنهایی سایت وبگردی جزوه وتحقیق و پروژه و پایان نامه دانشجویی و دانش آموزی Suzanne's page New NFL Cheap Philadelphia Eagles Jerseys,Professional Jerseys Apply for You. مدیر اجرایی صنعت حمل و نقل ریلی اخبار دنیای فناوری گوشی ها موبایل فرمون | اپلیکیشن استعلام خلافی خودرو هوشمند statreapppsychli